آخرین قسمت جغرافیای سرزمین های اسلامی / جزیره العرب |
بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«رَّبَّنَا إِنى أَسکَنت مِن ذُرِّیَّتى بِوَادٍ غَیرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِک الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تهْوِى إِلَیهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَتِ لَعَلَّهُمْ یَشکُرُونَ»
«پروردگارا ! من بعضى از ذرّیه خویش را در درّه اى غیرقابل کِشت، نزد خانه حُرمَت یافته تو سکونت دادم، پروردگارا ! تا نماز بپا کنند، پس دل هاى مردمى از بندگانت را چنان کن که به سوى آنان میل کنند و از میوه ها روزیشان ده، شاید سپاس دارند .»
قرآن کریم / سوره ابراهیم / آیه 37
ادامه ی مضافات مکّه
- «جُدِّه»، بندر «مکّه» و «میقات» حاجیانی است که از «عیذاب» به «مکّه» می آیند، این بندر، پس از تخریب «شُعَیبَه» در کنار آن بنا شد (164) . به نوشته «یعقوبی»، «جُدِّه» از مضافات «مکّه» در ساحل دریا بوده است (165) . «اصطخری» می نویسد : «جده» فرضه مردم «مکّه» است و آبادان، و تجارت آن بسیار است و در«حجاز» بعد از «مکّه»، آباد ترین شهر است و بازرگانی مردم آن با مردم پارس (ایران) است (166) .
«مقدسی» درباره ی این بندر می نویسد : بارانداز «یمن» و «مصر» است . مردم آن، بازرگانان مُرفّهی هستند . شهر دارای مسجدی است که در بازار واقع شده و اطراف آن باروست؛ ولی آب مشروب (آشامیدنی) را از راه دور می آورند، تعداد «ایرانی ها» در آنجا بسیار است . کاخ های شگفت انگیز دارند، کوچه های شهر، راست و مستقیم و زیباست و هوای (شهر) گرم است (167) .
به نوشته ی «ادریسی»، «جُدّه» پیش بندر مردم «مکّه» است و میان آن دو، چهل میل فاصله است . «جُدّه» شهر بزرگ و آبادی است . بازرگانی آن، فراوان و مردمش ثروتمند و صاحب اموال فراوانند و حالشان نیکوست ... و بعد از «مکّه»، مردم هیچ شهری از شهرهای «حجاز» مانند مردم «جُدّه»، ثروتمند و نیکوحال نیستند . در «جُدّه»، یک والی (فرمانروا) از طرف «امیرهاشمی» مکّه است که صدقات را می گیرد و احتیاجات مردم را برمی آورد و حقوق آنها را پاس می دارد . مردم «جُدّه»، کشتی های بسیار دارند که به جهات مختلف می روند و در «جُدّه»، برای صید ماهی، صیدگاه بسیار است (168) .
«ابن جبیر» می نویسد : «جُدّه» شهر کوچکی است بر ساحل دریای قلزم که بیشتر خانه های آن، «نیین» (ساخته شده از نی) است و در آنجا، مهمانسراهایی با سنگ و گِل نیز ساخته اند که در طبقه ی بالای آنها، اتاق هایی «نیین» چون حجره ها برآورده اند و بام هایی دارد که مردم، شب هنگام از گزند گرما، برفراز آنها می آسایند . در این روستا، آثاری کُهن وجود دارد که نشان می دهد در روزگار پیشین، شهری بوده و اثر دیوار و باروی پیرامون شهر کُهن تا امروز (زمان ابن جبیر) باقی است و نیز در آنجا، گنبدی باستانی و استوار است که گویند منزل حضرت حوّا (س)، بدان هنگام که روی به «مکّه» نهاده بوده است ... «جُدّه»، دو مسجد دارد، یکی از این دو مسجد، دو ستون از چوب «آبنوس» دارد . بیشترِ مردم این شهرِ کوچک و اطراف آن، از سادات علوی، حسنی، حسینی و جعفری هستند ... در بیرون شهر، کاریزهایی است کُهن که وضع آنها، دلالت بر قِدمتشان دارد . گویند این قسمت ها (ی کُهن)، متعلق به «ایرانی ها» بوده است که در آنجا، چاه هایی در دل صخره ها کَنده بودند ... که شمار آنها بیش از سیصد و شصت حلقه چاه بوده است ... (169)
«حُدِیِبِیَّه»، محلی است که قسمتی از آن در «حل» و قسمت دیگرش در «حَرَم» قرار دارد و همانجایی است که کُفار قریش راه را بر حضرت محمّد مصطفی رسول الله (ص) بستند ... از «حدیبیه» تا «مسجد الحرام»، یک روز بیشتر راه است (170) .
به نوشته ی «مسعودی»، حضرت محمّد مصطفی رسول الله (ص) در ذی القعده سال ششم هجرت با هزار و ششصد هزارنفر به قصد حجّ به «حدیبیه» آمد ... مُشرکان مانع ورود حضرتش به «مکّه معظمه» شدند . حضرتش در «حدیبیه» که در نُه میلی «مکّه» و بر کنارِ «حَرَم» قرار داشت، اقامت کرد . «بیعت رضوان» نیز در همین سفر بسته شد (171) .
«یاقوت» می نویسد : «حدیبیه» آبادی ای میانه است و بزرگ نیست و به نام چاهی که آنجاست (بئرعلی) و نزدیک مسجد شجره واقع شده، خوانده می شود . در اینجا بود که با حضرت محمّد مصطفی رسول الله (ص) بیعت کردند (172) ...
«مسجد شجره» که نام آن «بئر علی» بوده، در یک فرسخ و نیمی «مدینه النّبی» در کنار جاده ی «مدینه – مکّه» قرار دارد . «شجره» میقاتگاه شیعیانی است که از «مدینه النّبی» به سوی «مکّه معظمه» حرکت می کنند . «مسجد شجره»، مسجد کوچکی است که یک طرف طاق آن، حدیثی در فضیلت مسجد و نماز، از حضرت محمّد مصطفی رسول الله (ص) نوشته اند . در سمت راست این مسجد به فاصله یک میدان، قلعه ی خرابه ی بزرگی به نام «قلعه حصون العقیق» نمایان است . این قلعه که قبل از بعثث حضرت محمّد مصطفی رسول الله (ص) از آنِ یهودی ها بود، کم کم رو به ویرانی گذاشت؛ امّا آثارِ آن تاکنون باقی مانده است (173) .
«عُسفان»، آبشخوری است میان «جُحفِه» و «مکّه» و به نوشته «یعقوبی» از مضافات «مکّه» است (174) .
«ادریسی» می نویسد : «عسفان»، قلعه ای است که میان آن و دریا، حدود ده میل راه است و آب چاه های آن شیرین است و گروهی از قبیله ی «جُهَینَه» در آنجا اقامت دارند (175) . به نوشته «یاقوت»، «عسفان»، آبشخور و ده بزرگی است که مسجد جامع و نخلستان ها و مزارع سرسبز دارد و در 36 میلی «مکّه» واقع است (176) .
«ابوالفداء» می گوید : استراحتگاهی است برای حاجیان و تا «خُلَیص» (که در شمال آن است) یک مرحله فاصله دارد (177) .
«مُحَصَّب»، جایگاهی است میان «مکّه» و «منی» و به «منی» نزدیک تر است و چون ریگزار است به آن «مُحَصَّب» گفته اند (178) .
«عرفات» صحرایی است که حضرت جبرئیل (س)، حضرت آدم (ع) را به آنجا بُرد و در «مَعرَف» نشاند و به او گفت : چون آفتاب غروب کرد، هفت بار به گناهت اعتراف کن؛ از این رو آنجا را «مَعرَف» (محل اعتراف) یا «عرفات» گفته اند (179) . به نوشته «اصطخری»، «عرفات» در «حَرَم» نیست، ولی در مرز آن قرار گرفته است (180) .
«مقدسی» می نویسد : «عرفات» دیهی است با کشتزارهای سبز هنداونه و خربزه . مردم «مکّه» در آنجا خانه هایی دارند که روز «عرفه» را در آنجا می گذرانند . «عرفات» (عرفه) موقف حاجیان است ... در آنجا، سقّا خانه ها و حوضچه ها و قنات پُرآبی است . تیری ساخته اند که پیشنماز برای دعا، پُشت آن می ایستد و مردم گِرد او بر تپه های نزدیک به نمازگاه بر کرانه ی «عرفات» گِرد می آیند، ولی هنگام حجّ، توقف در درّه جایز نیست و هر کَس پیش از غروب آفتاب از «عرفات» بیرون آید، یک قربانی بر او واجب می شود . در مرزهای «عرفات» نشانه های سفیدی است و در نمازگاه، منبری از آجر ساخته اند (181) .
«یاقوت» می نویسد : «عَرَفه» همان «عرفات» است ... در آنجا حضرت جبرئیل (س)، اُمت ها را بر حضرت ابراهیم (ع) شناساند ... عدّه ای نیز گویند که حضرت آدم (ع) و حضرت حوّا (س) بعد از فرود آمدن از بهشت، یکدیگر را در آنجا شناختند و بعضی نیز گفته اند که مردم در آنجا به گناهشانم اعتراف می کنند (182) .
«مأزَمَین»، درّه ای است میان دو کوه که انتهایش به «عرفات» می پیوندد . در آنجا مسجد و چشمه ای است که به «عبدالله بن عامر بم کُرِیز» منسوب است (183) . به نوشته «مقدّسی»، «مأزمین»، به فاصله دو میل، جلوتر از «عرفات» واقع است و آنجا مرز «حَرَم» است (184) . «یاقوت» می نویسد : «مأزمین»، تنگنایی است میان «مشعرالحرام»، و «عرفات» در «مکّه» و این درّه میان دو کوه قرار گرفته و پایانش به بطن «عُرَنَه» منتهی می شود (185) .
«طایف» شهر کوچکی است در دو منزلی جنوب «مکّه» که در منطقه ای کوهستانی واقع شده است . در جاهلیت و اسلام، مسکن قبیله «ثقیف» بوده است ... (186) . «ابن رسته» می نویسد : «طایف»، مخلافی از مخلاف های «مکّه» است (187) .
در قرن چهارم، شهر کوچکی بوده، هوایی خوش داشته و از آنجا میوه به «مکّه» می آورده اند . «مویزش» معروف بوده، در اطراف «مکّه»، هیچ جایی سردتر از سرِ کوه «غزوان» که «طایف» در دامنه ی آن قرار داشت، نبوده است . در بالای این کوه، آب، یخ می بسته و باعث اعتدال هوای «طایف» می شده است (188) .
صاحب «حدودالعالم» می نویسد : «طایف» شهرکی خُرد بر دامنِ کوه و از وی «ادیم» (چرم) خیزد (189) .
«مقدّسی» در وصف این شهر گفته است : شهری است با هوای خنک «شامی» و آب سرد . بیشتر میوه های «مکّه» از آنجاست ... هرگاه گرما، پادشاهان «مکّه» را خسته کند، بدانجا روند (190) . «طایف» خانه ی قبیله «ثقیف» و شهری است کوچک و متمدّن . آبهایش گوارا و هوایش معتدل و میوه اش فراوان است . کشتزارهای به هم پیوسته دارد . انگور بسیار و شیره ای معروف دارد که به همه ی آفاق می برند . بیشتر میوه ی آنجا را به «مکّه» می برند . در «طایف» بازرگانان ثروتمندی زندگی می کنند که ثروت آنها، پوست های دباغی شده ی بسیار عالی و گرانبهاست (191) .
به نوشته «یاقوت»، میان «طایف» و «مکّه» گردنه ای بود به فاصله ی نصف روز راه تا «مکّه»، صاحب «یمن» در سال 430 ه. ق. راه این گردنه را چنان آباد کرد که در پهنای این راه، سه ردیف شتر با بارهایشان حرکت می کردند ... طایف به سبب محصور بودن در کوه ها در گودی قرار دارد . شهر با دیواری که به گِرد آن کشیده شده، محصور است (192) .
یک قرن بعد از «یاقوت»، «ابوالفداء»، گفتارِ او را تأیید می کند و می نویسد : «طایف» سردترین نقطه ی «حجاز» است و آب در بالای قلّه ی کوه آن، یخ می بندد (193) . «ابن بطوطه» به محصول باغات خرما، انگور، شفتالو و انجیر «طایف» اشاره می کند و می نویسد : مردم «طایف» میوه ها را به «رباط ربیع» که از بهترین رباط های «مکّه» است، هدیه می برند (194) . «میرزا محمد حسین حسینی فراهانی» که در سال های 1302 تا 1303 ه. ق. «طایف» را دیده است، می نویسد : قصبه ی «طایف»، در نیم فرسنگی «قرن المنازل» واقع است و آرامگاه «عبدالله بن عباس»، پسرعمویث حضرت محمّد رسول الله (ص) در آنجاست که زیارتگاه و گنبد عالی سفیدکاری شده ای دارد (195) .
«رجیع»، یکی از اماکن «حجاز» است که میان «مکّه» و «طایف» قرار دارد . در این منطقه است که اعراب «عَضل» و «قارِه» بر اصحاب حضرت محمّد رسول الله (ص) خیانت کردند (196) .
برگرفته از کتاب : جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، ج1، دکتر حسین قرچانلو، انتشارات سمت، تهران، 1382 ، ص 139 الی 201 ( با دخل و تصرّف و تلخیص ... منیژه شهرابی)